تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : نادر
تاریخ : جمعه 1 دی 1390
نظرات

 

فروش ویلای 3 خوابه با قیمتی مناسب

محل ویلا : نور چمستان روستای رمشی 

شماره تماس 09112212510

 

 

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 655
|
امتیاز مطلب : 56
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15


نویسنده : نادر
تاریخ : جمعه 1 دی 1390
نظرات

 

موضوع انشا : خارجي ها

پدرم هميشه مي‌گويد "اين خارجي‌ها که الکي خارجي نشده‌اند، خيلي کارشان

درست بوده که توي خارج راهشان داده‌اند"

 البته من هم مي‌خواهم درسم رابخوانم؛ پيشرفت کنم؛ سيکلم را بگيرم و بعد به

خارج بروم. ايران با خارج خيلي فرغ دارد.
 
خارج خيلي بزرگتر است. من خيلي چيزها راجب به خارج مي‌دانم.
تازه دايي دختر عمه‌ي پسر همسايه‌مان در آمريکا زندگي مي‌کند. براي همين هم

پسر همسايه‌مان آمريکا را مثل کف دستش مي‌شناسد. او مي‌گويد "در خارج آدم‌هاي

قوي کشور را اداره مي‌کنند"
مثلن همين "آرنولد" که رعيس کاليفرنيا شده است. ما خودمان در يک فيلم ديديم که
چطوري يک نفره زد چند نفر را لت و پار
 

بقیشو توی ادامه مطلب بخونید ...

تعداد بازدید از این مطلب: 596
برچسب‌ها: انشاء ,
موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 62
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15


نویسنده : نادر
تاریخ : جمعه 1 دی 1390
نظرات

 

ميگويند در كشور ژاپن مرد ميليونري زندگي ميكرد كه از درد چشم خواب بچشم
 
نداشت و براي مداواي چشم دردش انواع قرصها و آمپولها را بخود تزريق كرده
 
بود اما نتيجه چنداني نگرفته بود. وي پس از مشاوره فراوان با پزشكان و
 
متخصصان زياد درمان درد خود را مراجعه به يك راهب مقدس و شناخته شده
 
ميبيند.

بقیشو توی ادامه مطلب بخونید ...

تعداد بازدید از این مطلب: 461
موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 55
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14


نویسنده : نادر
تاریخ : پنج شنبه 29 دی 1390
نظرات

گل آفتاب گردان رو به نور می چرخد و آدمی رو به خدا .

ما همه‌ آفتابگردانيم.

اگر آفتابگردان‌ به‌ خاك‌ خيره‌ شود و به‌ تيرگي، ديگر آفتابگردان‌ نيست.

آفتابگردان‌ كاشف‌ معدن‌ صبح‌ است‌ و با سياهي‌ نسبت‌ ندارد.

اينها را گل‌ آفتابگردان‌ به‌ من‌ گفت‌ و من‌ تماشايش‌ مي‌كردم‌ كه‌ خورشيد

كوچكي‌ بود در زمين‌ و هر گلبرگش‌ شعله‌اي‌ بود و دايره‌اي‌ داغ‌ در دلش‌ مي‌سوخت.

آفتابگردان‌ به‌ من‌ گفت: وقتي‌ دهقان‌ بذر آفتابگردان‌ را مي‌كارد، مطمئن‌

است‌ كه‌ او خورشيد را پيدا خواهد كرد.

آفتابگردان‌ هيچ‌ وقت‌ چيزي‌ را با خورشيد اشتباه‌ نمي‌گيرد؛ اما انسان‌ همه‌ چيز را با

خدا اشتباه‌ مي‌گيرد.

 

بقیشو توی ادامه مطلب بخونید ...

تعداد بازدید از این مطلب: 480
موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 76
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18


نویسنده : نادر
تاریخ : پنج شنبه 29 دی 1390
نظرات

دانشمندان متوجه شدند، راز شاد بودن در زندگی مشترك این

است كه زن همیشه از همسر خود لاغرتر باشد.

به نقل از رویترز، درصورتی كه وزن زن از شوهر كمتر باشد میزان

رضایت از زندگی مشترك در هر دو نفر بالاتر از زمانی است كه زن

چاق‌تر از همسر خود باشد. به ‌طور كلی دانشمندان با انجام

تحقیقاتی كه 5 سال به طول انجامیده است متوجه شدند زندگی

‌های مشتركی كه در آن زن از شوهر خود زیباتر به‌نظر بیاید دوام

بیشتری دارد و مشكلات در آن‌ها كمتر است.

به این ترتیب باید گفت زنان با هر وزن یا اندازه‌ای می‌توانند زندگی

بهتری داشته باشند، با این شرط كه همسرشان از آن‌ها سنگین‌تر

 

بقیشو توی ادامه مطلب بخونید ...

تعداد بازدید از این مطلب: 527
موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 75
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18


نویسنده : نادر
تاریخ : پنج شنبه 29 دی 1390
نظرات


1-همسرت را عوض نکن، خودت را عوض کن.

۲- همیشه درون خود را بازبینی کن و در این بازنگری‌ها

منصف باش.

۳- کنترل زندگى خود را به دست بگیر و هیچگاه نسخه‌های

درمانى دیگران را در زندگى پیاده نکن.

۴- هم به خوبی‌هایش فکر کن هم به بدی‌هایش و هنگام

بحث هر دو را مد نظر داشته باش.

 

بقیشو توی ادامه مطلب بخونید ...

تعداد بازدید از این مطلب: 475
موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 69
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16


نویسنده : نادر
تاریخ : دو شنبه 26 دی 1390
نظرات

 

هر وقت ازدنيا و آدماش خسته شدي

 

برو روي کوه و داد بزن آيا باز هم اميدي است 

 

اون وقت اين جواب رو ميشنوي 

 

 هست هست هست

تعداد بازدید از این مطلب: 506
برچسب‌ها: باز هم امید هست , , , ,
موضوعات مرتبط: شعر و دل نوشته , ,
|
امتیاز مطلب : 61
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16


نویسنده : نادر
تاریخ : شنبه 24 دی 1390
نظرات

 

غریبست دوست داشتن

و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن 

وقتی می دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد

 به بازی اش می گیریم

هر چه او عاشق تر ما سر خوش تر

هر چه او دل نازک تر ما بی رحم تر

تقصیر از ما نیست

تمامی قصه های عاشقانه اینگونه به گوشمان خوانده شده. 

تعداد بازدید از این مطلب: 463
برچسب‌ها: دوست داشتن , , , ,
موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 69
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16


نویسنده : نادر
تاریخ : جمعه 23 دی 1390
نظرات

 

روزی یکی از خانه های دهکده آتش گرفته بود. زن جوانی همراه شوهر و دو فرزندش

در آتش گرفتار شده بودند. شیوانا و بقیه اهالی برای کمک و خاموش کردن آتش به

سوی خانه شتافتند. وقتی به کلبه در حال سوختن رسیدند و جمعیت برای خاموش

کردن آتش به جستجوی آب و خاک برخاستند شیوانا متوجه جوانی شد که بی تفاوت

مقابل کلبه نشسته است و با لبخند به شعله های آتش نگاه می کند. شیوانا با

تعجب به سمت جوان رفت و از او پرسید:" چرا بیکار نشسته ای و به کمک ساکنین

کلبه نرفته ای!؟"

بقیشو توی ادامه مطلب بخونید ...

تعداد بازدید از این مطلب: 448
برچسب‌ها: معنای دوم عشق , , , ,
موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 72
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18


نویسنده : نادر
تاریخ : پنج شنبه 22 دی 1390
نظرات

 

چه زمانی خدا به ما اخم می کند به سرآستين پاره کارگري که ديوارت را ميچيند

 و به تو ميگويد، ارباب نخند! به پسرکي که آدامس مي فروشد و تو هرگز نميخري

نخند! به پيرمردي که در پياده رو به زحمت راه مي رود و شايد چندثانيه کوتاه

معطلت کند نخند! به دبيري که دست و عينکش گچي است و يقه پيراهنش جمع

شده نخند! به دستان پدرت،به جارو کردن مادرت، به همسايهاي که هر صبح نان

سنگگ مي گيرد، به راننده ي چاق اتوبوس، به رفتگري که در گرماي تيرماه کلاه

پشمي به سردارد، به راننده آژانسي که چرت مي زند، به پليسي که سر چهارراه

با کلاه صورتش را باد ميزند،

 

بقیشو توی ادامه مطلب بخونید ...

 

تعداد بازدید از این مطلب: 573
موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 84
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19


نویسنده : نادر
تاریخ : سه شنبه 20 دی 1390
نظرات

 

آدما تا وقتي کوچيکن دوست دارن براي مادرشون هديه بخرن اما پول ندارن
 
وقتي بزرگتر ميشن ، پول دارن اما وقت ندارن.

وقتي هم که پير ميشن ، پول دارن وقت هم دارن اما . . . مادر ندارن!...
 
به سلامتي همه مادراي دنيا...
----------------------------
پدرم ، تنها کسي است که باعث ميشه بدون شک بفهمم فرشته ها هم
 
ميتوانند مرد باشند !
--------------------
شرمنده مي کند فرزند را ، دعاي خير مادر ، در کنج خانه ي سالمندان ...
--------------------

 

بقیشو توی ادامه مطلب بخونید ...

تعداد بازدید از این مطلب: 565
موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 76
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17


نویسنده : نادر
تاریخ : دو شنبه 19 دی 1390
نظرات


بر بالای تپه ای در شهر وینسبرگ آلمان، قلعه ای قدیمی و بلند وجود دارد که مشرف

بر شهر است. اهالی وینسبرگ افسانه ای جالب در مورد این قلعه دارند که بازگویی

آن مایه مباهات و افتخارشان است.

افسانه حاکی از آن است که در قرن 15، لشکر دشمن این شهر را تصرف و قلعه را

محاصره می کند.اهالی شهر از زن و مرد گرفته تا پیر و جوان، برای رهایی از چنگال

مرگ به داخل قلعه پناه می برند.

فرمانده دشمن به قلعه پیام می فرستد که قبل از حمله ویران کننده خود حاضر است

 به زنان و کودکان اجازه دهد تا صحیح و سالم از قلعه خارج شده و پی کار خود روند.

پس از کمی مذاکره، فرمانده دشمن به خاطر رعایت آیین جوانمردی و بر اساس قول

شرف، موافقت می کند که هر یک از زنان در بند، گرانبها ترین دارایی خود را نیز از

قلعه خارج کند به شرطی که به تنهایی قادر به حمل آن باشد.

نا گفته پیداست که قیافه حیرت زده و سرشار از شگفتی فرمانده دشمن به هنگامی

که هر یک از زنان شوهر خودرا کول گرفته و ازقلعه خارج می شدندبسیار تماشایی بود.

به نظرشما اگه قضیه بر عکس بود آقایان چکار میکردن ؟

تعداد بازدید از این مطلب: 466
موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 72
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17


نویسنده : نادر
تاریخ : یک شنبه 18 دی 1390
نظرات

 

 

کاش در دنیا سه چیز نبود :

          

         عشق

                            غرور

                                            دروغ

 

دیگه آدما مجبور نبودن به خاطر عشق از روی غرور

دروغ بگن ...

تعداد بازدید از این مطلب: 471
برچسب‌ها: کاش , , , ,
موضوعات مرتبط: شعر و دل نوشته , ,
|
امتیاز مطلب : 56
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16


نویسنده : نادر
تاریخ : یک شنبه 18 دی 1390
نظرات

زوات

تعداد بازدید از این مطلب: 1110
موضوعات مرتبط: مناظر و اماکن دیدنی , ,
|
امتیاز مطلب : 54
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14


نویسنده : نادر
تاریخ : شنبه 17 دی 1390
نظرات

سلام سلام سلام!

مهندس جون خوبی؟

اینم از کل کل شعرای من میخوام بخونیش

کل کل شاعران


اتفاقی چشمم به یه مطلبی خورد که خیلی خوندنی و جالب بود، گفتم واسه بقیه

 هم بفرستم یه جور کل کل شاعرانه ست که شاعرا جواب همدیگه رو دادن با

شعراشون بخونی ضرر نمی کنی :


شعر اول رو حمید مصدق گفته بوده که فکر کنم همه خوندن یا شنیدن :



تو به من خندیدی و نمی دانستی

من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید

غضب آلود به من کرد نگاه

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

و تو رفتی و هنوز،

سالهاست که در گوش من آرام آرام

خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم

که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت



بعدها فروغ فرخزاد اومده و جواب حمید مصدق رو اینجوری داده:

 

بقیشو توی ادامه مطلب بخونید ...




 

تعداد بازدید از این مطلب: 539
موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 67
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16


نویسنده : نادر
تاریخ : جمعه 16 دی 1390
نظرات

 

جانی کوچولو با پدر و مادر و خواهرش سالی برای دیدن پدربزرگ و مادربزرگ رفته

 

بودن به مزرعه. مادربزرگ یه تیرکمون به جانی داد تا باهاش بازی کنه. موقع بازی

 

جانی به اشتباه یه تیر به سمت اردک خونگی مادربزرگش پرت کرد که به سرش

 

خورد و اونو کشت

 

 

جانی وحشت زده شد...لاشه رو برداشت و برد پشت هیزمها قایم کرد.

 

وقتی سرشو بلند کرد دید که خواهرش همه چیزو ... دیده ... ولی حرفی نزد.

 

مادربزرگ به سالی گفت " توی شستن ظرفها کمکم کن" ولی سالی گفت:

 

" مامان بزرگ جانی بهم گفته که میخواد تو کارای آشپزخونه کمک کنه" و زیر لبی به

 

جانی گفت: " اردکه رو یادت میاد؟" ... جانی ظرفا رو شست

 

 

 

 

بقیشو توی ادامه مطلب بخونید ...

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 410
موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 52
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13


نویسنده : نادر
تاریخ : پنج شنبه 15 دی 1390
نظرات

 

کاشکی بخونی

 

ما امروزه خانه های بزرگتر اما خانواده های کوچکتر داريم؛ راحتی بيشتر اما زمان
 
کمتر مدارک تحصيلی بالاتر اما درک عمومی پايين تر ؛ آگاهی بيشتر اما قدرت
 
تشخيص کمتر داريم
 
 
بدون ملاحظه ايام را می گذرانيم، خيلی کم می خنديم، خيلی تند رانندگی
 
می کنيم، خيلی زود عصبانی می شويم، تا ديروقت بيدار می مانيم، خيلی خسته
 
از خواب برمی خيزيم، خيلی کم مطالعه می کنيم، اغلب اوقات تلويزيون نگاه می کنيم
 
و خيلی بندرت دعا می کنيم چندين برابر مايملک داريم اما ارزشهايمان کمتر شده است.
 
خيلی زياد صحبت مي کنيم، به اندازه کافی دوست نمي داريم و خيلی زياد دروغ
 
می گوييم زندگی ساختن را ياد گرفته ايم اما نه زندگی کردن را ؛ تنها به زندگی سالهای
 
عمر را افزوده ايم و نه زندگی را به سالهای عمرمان
 
 
 

بقیشو توی ادامه مطلب بخونید ...

 
 
تعداد بازدید از این مطلب: 535
برچسب‌ها: کاشکی بخونی , , , ,
موضوعات مرتبط: شعر و دل نوشته , ,
|
امتیاز مطلب : 62
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16


نویسنده : نادر
تاریخ : چهار شنبه 14 دی 1390
نظرات

 

پدری دست بر شانه پسر گذاشت و از او پرسید:تو میتوانی مرا بزنی

یا من تورا؟


پسر جواب داد:من میزنم


پدر ناباورانه دوباره سوال را تکرار کرد ولی باز همان جواب را شنید


با ناراحتی از کنار پسر رد شد


بعد از چند قدم دوباره سوال را تکرار کرد شاید جوابی بهتر بشنود.


پسرم من میزنم یا تو؟


این بار پسر جواب داد شما میزنی.


پدر گفت چرا دوبار اول این را نگفتی؟


پسر جواب داد تا وقتی دست شما روی شانه من بود عالم را

حریف بودم ولی وقتی دست از شانه ام کشیدی قوتم را با خود بردی

 

تعداد بازدید از این مطلب: 516
موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 56
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14


نویسنده : نادر
تاریخ : چهار شنبه 14 دی 1390
نظرات

کپ

تعداد بازدید از این مطلب: 664
موضوعات مرتبط: مناظر و اماکن دیدنی , ,
|
امتیاز مطلب : 85
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19


نویسنده : نادر
تاریخ : چهار شنبه 14 دی 1390
نظرات

 

در معبدی گربه ای وجود داشت که هنگام نيايش راهب ها مزاحم تمرکز
آن ها می شد .
بنا بر این استاد بزرگ دستور داد هر وقت زمان نيايش می رسد یک نفر
گربه را گرفته و به ته باغ ببرد و به درختی ببندد . این روال سال ها ادامه
پیداکرد و یکی از اصول کار آن مذهب شد .
سال ها بعد استاد بزرگ در گذشت . گربه هم مرد .
راهبان آن معبد گربه ای خریدندو به معبد آوردند تا هنگام نيايش او را به
درخت ببندند تا اصول نيايش را درست به جای آورده باشندو سالها بعد استاد
بزرگ دیگری رساله ای  نوشت در باره ی اهمیت بستن گربه به درخت هنگام
نيايش .... 

جهت یافتن موارد مشابه در زندگی خودمان بهتر است به اعمالی که برایمان به

عادت تبدیل شده اند دقت کنیم و از خود سؤال کنیم که چرا ؟

 
تعداد بازدید از این مطلب: 528
برچسب‌ها: معبد و گربه ,
موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 56
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14


نویسنده : نادر
تاریخ : سه شنبه 13 دی 1390
نظرات

 

 
حافظ

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را

به خال هندویش بخشم سمرقند بخارا را
 

صائب تبریزی

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را 

به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را

هر آن کس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد

 نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را
 

شهریار

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما ر
ا
 
 به خال هندویش بخشم تمام روح اجزا را
 
بقیشو توی ادامه مطلب بخونید ...

تعداد بازدید از این مطلب: 646
برچسب‌ها: کل کل شعرا ,
موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 60
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14


نویسنده : نادر
تاریخ : دو شنبه 12 دی 1390
نظرات

 

وقتی که خدا بهم اجازه زندگی کردن داد

بهم گفت می خوری؟ یا می بری؟

گفتم میخورم

اما نمیدونستم که

غصه ها رو می خورند و لذت ها رو می برند

 

تعداد بازدید از این مطلب: 525
موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 54
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13


نویسنده : نادر
تاریخ : دو شنبه 12 دی 1390
نظرات

 

یکی از دوستانم با یک زن بازیگر معروف که فوق‌العاده زیبا بود، ازدواج کرد.
 
اما درست زمانی که همه به خوشبختی این زن و شوهر غبطه می‌خوردند،
 
آن ها از هم جدا شدند.
 
طولی نکشید که دوستم دوباره ازدواج کرد. همسر دومش یک دختر عادی با
 
چهره‌ای بسیار معمولی بود.
 
اما به نظر می‌رسید که دوستم بیشتر و عمیق‌تر از گذشته عاشق همسرش است.

بعضی از اطرافیان از او می پرسیدند:
 
 فکر نمی‌کنی همسر قبلی‌ات خوشگل‌تر بود؟ 
 
دوستم با قاطعیت به آن ها جواب می‌داد: 
 
  نه! اصلاً! اتفاقا وقتی از چیزی عصبانی می شد و فریاد می زد، خیلی وحشی
 
  و زشت به نظرم می‌رسید.
 
اما هسمر کنونی‌ام این طور نیست. به نظر من او همیشه زیبا، با سلیقه و باهوش
 
 است.  وقتی این حرف را می‌زند، دوستانش می‌خندند و می‌گویند : کاملا متوجه
 
شدیم...  می‌گویند :  
 
زن‌ها به خاطر زیبا بودنشان دوست داشتنی نمی‌شوند، بلکه اگر دوست داشتنی
 
باشند،زیبا به نظر می‌رسند.

بچه‌ها هرگز مادرشان را زشت نمی‌دانند؛ 
 
سگ‌ها اصلا به صاحبان فقیرشان پارس نمی‌کنند.
 
اسکیموها هم از سرمای آلاسکا بدشان نمی‌آید.
 
اگر کسی یا جایی را دوست داشته باشید، آن ها را زیبا هم خواهید یافت.  
 
زیرا "حس زیبا دیدن" همان عشق است
تعداد بازدید از این مطلب: 490
موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 53
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12


نویسنده : نادر
تاریخ : یک شنبه 11 دی 1390
نظرات

 

ابلهی می رفت و افسار خری را گرفته و او را همی برد. دو مرد از عیاران او را بدیدند.
 
یكی از ایشان گفت: «من این خر را از این مرد بگیرم.» آن یكی گفت:
 
«چگونه می گیری؟» گفت: «با من بیا تا گرفتن به تو باز نمایم.» 
 
   پس از آن عیار به سوی خر باز امد و افسار را از سر خر بگشود و خر به رفیقش سپرده،
 
افسار بر سر خود بنهاد و از پی آن ابله همی رفت تا این كه رفیق آن مرد عیار خر از میان
 
یك سو برد. آن گاه مرد عیار بایستاد و قدم برنداشت. مرد ابله به سوی او نگاه كرد،
 
دید كه افسار در سر مردی است. به او گفت: «تو كه هستی؟» گفت:
 
«من خر تو هستم و حدیث من عجب است، و آن این است كه: 
 
  مرا مادر پیر نیكوكاری بود، من روزی مست نزد او رفتم. او با من گفت: ای فرزند از این
 
گناه توبه كن. من چوب بگرفتم و او را بزدم. او به من نفرین كرد. خدای تعالی مرا به
 
صورت خر مسخ كرد و به دست تو بینداخت. من این مدت را نزد تو بودم. امروز مادر از من
 
یاد كرد و مهرش بر من بجنبید و مرا دعا كرد و خدای تعالی مرا به صورت اصلی بازگردانید.» 
 
 پس آن مرد ابله گفت:

بقیشو توی ادامه مطلب بخونید ...
تعداد بازدید از این مطلب: 510
موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 48
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12


نویسنده : نادر
تاریخ : شنبه 10 دی 1390
نظرات

 

بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود ودعایینیز پیوست آن بود.آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند.
 
او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟
 

گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا ،مال او را حفظ میکند ... من دزد مال او هستم ، نه دزد دین او...

اگر آن را پس نمی دادم و عقیده صاحب آن مال ، خللی می یافت ، آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم

و این کار دور از انصاف است.

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 522
موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 55
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13


نویسنده : نادر
تاریخ : جمعه 9 دی 1390
نظرات

 

زمانی که نادر شاه افشار عزم تسخیر هندوستان را داشت، در راه کودکی را دید که به مکتب می‌رفت.

از او پرسید: 
- پسر جان چه می‌خوانی؟

- قرآن.

- از کجای قرآن؟

- انا فتحنا….

نادر از پاسخ او بسیار خرسند شد و از شنیدن آیه فتح فال پیروزی زد.

سپس یک سکه زر به پسر داد؛ اما پسر از گرفتن آن خودداری کرد.

نادر گفت: چر ا نمی گیری؟

گفت: مادرم مرا می‌زند می‌گوید تو این پول را دزدیده ای.

نادر گفت: به او بگو نادر داده است.

پسر گفت: مادرم باور نمی‌کند.

می‌گوید: نادر مردی سخاوتمند است. او اگر به تو پول می‌داد، یک سکه نمی‌داد. زیاد می‌داد.

حرف او بر دل نادر نشست. یک مشت پول زر در دامن او ریخت.

از قضا چنانچه مشهور تاریخ است، در آن سفر بر حریف خویش محمد شاه گورکانی پیروز شد
تعداد بازدید از این مطلب: 515
موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 60
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14


نویسنده : نادر
تاریخ : پنج شنبه 8 دی 1390
نظرات

 

گاو ما ما می کرد... گوسفند بع بع می کرد... سگ واق واق می کرد... و همه با هم فریاد می زدند: حسنک کجایی؟!

شب شده بود؛ اما حسنک به خانه نیامده بود. حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید. او به شهر رفته و در
 
آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند. او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای
 
خود ژل می زند.

موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست؛ چون او به موهای خود گلت می زند.

دیروز که حسنک با کبری چت می کرد، کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است. کبری تصمیم داشت

حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند ،چون او با پتروس چت می کرد. پتروس همیشه پای کامپیوترش

نشسته بود و چت می کرد. پتروس دید که سد سوراخ شده ، اما انگشت او درد می کرد؛ چون زیاد چت

کرده بود. او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی دیگر می شکند. پتروس در حال چت کردن غرق شد.

برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود؛ اما کوه روی ریل ریزش کرده بود.

ریزعلی دید که کوه ریزش کرده ، اما حوصله نداشت. ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش

را در آورد. ریزعلی چراغ قوه داشت، اما حوصله درد سر نداشت. قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر

شد. کبری و مسافران قطار مردند.

اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت. خانه مثل همیشه سوت و کور بود. الان چند سالی است که کوکب

خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد او حتی مهمان خوانده هم ندارد. او حوصله مهمان ندارد. او

پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند.

او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد، اما گوشت ندارد.

او کلاس بالایی دارد. او فامیل های پولدار دارد.

او آخرین بار که گوشت قرمز خرید، چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت. اما او از چوپان دروغگو گله

ندارد ؛ چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد. به همین دلیل است که دیگر در کتاب های دبستان آن

داستان های قشنگ وجود ندارد

تعداد بازدید از این مطلب: 551
موضوعات مرتبط: شعر و دل نوشته , ,
|
امتیاز مطلب : 45
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11


نویسنده : نادر
تاریخ : چهار شنبه 7 دی 1390
نظرات

 

مقیم لندن بود، تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود
و کرایه را می پردازد.
راننده بقیه پول را که برمی گرداند و ۲۰ سنت اضافه تر می دهد!
 
می گفت :چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست سنت
اضافه را برگردانم یا نه؟
آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست سنت را پس دادم و گفتم :
 آقا این را زیاد دادی ...
 
گذشت و به مقصد رسیدیم . موقع پیاده شدن راننده سرش را
بیرون آورد و گفت: 
  آقا از شما ممنونم . پرسیدم :بابت چی ؟ گفت: می خواستم
فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم؛ اما هنوز کمی
مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید، خواستم شما را
امتحان کنم . با خودم شرط کردم اگر بیست سنت را پس دادید،
بیایم . فردا خدمت می رسیم!
 
تعریف می کرد : تمام وجودم دگرگون شد، حالی شبیه غش به
من دست داد . من مشغول خودم بودم؛ در حالی که داشتم تمام
اسلام را به بیست سنت می فروختم!!
تعداد بازدید از این مطلب: 491
موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 50
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13


نویسنده : نادر
تاریخ : چهار شنبه 7 دی 1390
نظرات

 

انسان عامی وساده دلی بود كه ۱۰۰نومان مقروض بود .
 
در همسایگی آن مرد خانواده ای ثروتمند از اهل كتاب زندگی
 
می كردند. آن فرد عامی در راز و نیاز های دائمش با پروردگار
 
آمرانه چنین می گفت :
 
خدایا ! گرفتارم. ۱۰۰تومان می خواهم باید حواله كنی. اگر یك
 
تومان كمتر باشد، قبول نمی كنم . بیشتر هم باشد، نمی پذیرم .
 
 همسایه اهل كناب این مناجات ها را می شنید . شبی پیش خود
 
فكر كرد كه این مرد كه می گوید از ۱۰۰تومان كمتر قبول نمی كنم،
 
بیشتر هم نمی پذیرم .پس ۹۹تومان در كیسه ای گذاشت و از روزنه
 
اتاق ان بنده خدا هنگام مناجات اویزان كرد .مرد خوشحال شد.
 
آن را برداشت و هرچه شمرد، دید ۹۹تومان است .حرص هم مددكرد.
 
نمی توانست از خیر پول ها بگذرد. به یك مرتبه از جا پرید و به درگاه
 
خدا چنین گفت : شنیده بودم حسابگر عجیبی هستی، ولی تا این
 
اندازه باورم نمی شد ..می دانم یك تومان كسری را هم بابت پول
 
كیسه حساب كرده ای !

 سرانجام آن مرد پول هارا تصاحب و همسایه را شگفت زده كرد.

تعداد بازدید از این مطلب: 556
موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 54
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15


نویسنده : نادر
تاریخ : سه شنبه 6 دی 1390
نظرات

 

معاویه خلیفه اموی با عقیل، برادر امام علی علیه السلام نشسته

 بودند. معاویه رو به حاضران کرد و گفت: ای اهل شام!

این کلام خداوند متعال را شنیده اید که می فرماید: «تَبَّتْ یَدا أَبی

لَهَبٍ» (بریده باد دو دست ابی لهب) (لهب:) گفتند:

آری. معاویه گفت: «ابولهب» عموی عقیل است. عقیل هم بلافاصله

گفت: ای اهالی شام این کلام خداوند متعال را

شنیده اید که می فرماید: «وَ امْرَأَتُهُ حَمّالَةَ الْحَطَبِ» (و زن او که حمل کننده هیزم است.) (لهب: 4) گفتند: آری.

عقیل گفت: «حمّالة الحطب» عمه معاویه است.

در این حکایت، جامی فواید خاموشی در برابر عیوب دیگران را یادآور

می شود. اگرچه سکوت و خاموشی در برابر انحراف ها، ستم ها،

حق کشی ها و سم پاشی های دشمنان دین، عملی ناپسند و

نابخشودنی است، ولی در برابر عیوب خود و دیگران نشانه خرد،

آگاهی، تیزهوشی و عبادت است. چنان که رسول خداصلی الله علیه

و آله وسلم می فرماید:

«سکوت والاترین عبادت هاست».

 

زیرا استوارتر از شیوایی در گفتار، خموشی است در جایی که سخن

گفتن شایسته نیست. از سوی دیگر، چون خموشی، عیب ها را در

خود پنهان می دارد، «خزانه داری برتر از خاموشی نیست.»

با وجودی که سکوت در برابر عیب های خود و دیگران سهل و آسان

می نماید، ولی در عمل کاری بس مشکل است که گاه حتی باهوش

ترین افراد از آن به دلایل گوناگون از جمله غوطه ور شدن در گناه،

خودخواهی و خودپسندی غافل می شوند. به گونه ای که پرده های

غرور بر چشمان آنها سایه می افکند و بدون توجه به عیب های خود

به عیب جویی ازدیگران می پردازند و با زبان خویش،زمینه برملاشدن

عیب های خود را فراهم می کنند. این واقعیتی است که در منابع

دینی هم بدان تأکید شده است.امام علی علیه السلام می فرماید:

«هر که عیب جویی کند، عیب جویی شود و هر که دشنام دهد

پاسخ شنود».

در حکایت بالا نیز معاویه با تمام سیاسی کاری و هوشمندی اش،

به سبب غوطه ور شدن در گناه و خودخواهی، یک لحظه از نسب

خویش غافل شد و به قصد تحقیر، نَسب عقیل را به ابولهب نسبت

می دهد، ولی غافل از اینکه عقیل جسورتر و نکته سنج تر از آن

است که بتوان از او عیب جویی کرد. ازاین رو، با آگاهی کامل از

پیشینه ننگین معاویه با پاسخی به هنگام او را سرافکنده می سازد.

در حالی که معاویه می توانست با سکوت و خاموشی و حفظ اسرار

و عیب خویش مرتکب گناه عیب جویی از دیگران هم نشود.بی شک،

سعادتمند و خردمند کسی است که بر عیب دیگران سرپوش بگذارد

و بر عیب خود بینا باشد.

عیب مردم را مگو ای خودپرست

عیب جویی هم به دنبال تو هست

تو عیوب دیگران سازی بیان

دیگری عیب تو آرد بر زبان

گر خردمندی و داری عقل و هوش

تا توانی عیب ها را پرده پوش

صغیر اصفهانی

پیام متن:

خموشی به موقع، انسان را از لغزش هایی چون عیب جویی

نگه می دارد.

تعداد بازدید از این مطلب: 501
برچسب‌ها: حکایت (خاموشی) ,
موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 54
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13


نادر حیدرنژاد . 09113203206 . املاک حیدرنژاد . ویلا و مستغلات آمل


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود