آمار مطالب
آمار کاربران
کاربران آنلاین
آمار بازدید
هر سقوطی پایان کار نیست
سقوط باران را بنگر ...
سقوط باران قشنگ ترین آغاز است
سوی من ...
نوروز آمد و گل شکفت در چمن
خورشید دمید و آب شد یخهای تن
باز زمین و زمان ، همه زنده شد
هزار افسوس برنگشت او ، سوی من
93/12/27 15:57
دل به دل راه دارد ، همه گویند این را
کِی؟ کجا؟ چه کسی دید یا چشید این را !؟
پس چرا از دلم راهی نیست به دلی !؟
یا که شاید دل من مُردست یا نشستَست به گِلی !؟
22:00 92/02/05
شعر ها ناگفته هاییست که در دلها پوسیده اند
و شاعری بهانه ای برای بیرون راندن آنها
...
24/01/92 00:30
دلهره هايم سديست
كه
مانع رفتنم مي شود
اينك زمان آن رسيده
سد را بشكنم و پرواز كنم تا اوج
حتي
اگر در مسير پرواز تنها باشم
91/12/19 13:45
وانیلی باشد لطفا بی طعم موز
دل آسمان گرفته بود,هوای دل من هم سخت ابری بود
راه جاده را گرفتم و شانه به شانه خیال به راه افتادم
به خودم که آمدم روی صندلی قرمز نشسته بودم و
قهوه ی تلخ همیشگی روی میز بود
و چه سنگین بود جای خالی تو,روی صندلی سیاه روبه رو....
دوستی می گفت:
چرا هیچ کافه ای در دنیا میزی ندارد ,تنها با یک صندلی؟!
نه سلامم نه علیکم
نه سپیدم نه سیاهم
نه چنانم که تو گویی
نه چنینم که تو خوانی
و نه آنگونه که گفتند و شنیدی
نه سمائم نه زمینم
نه به زنجیر کسی بستهام و بردۀ دینم
نه سرابم
نه برای دل تنهایی تو جام شرابم
نه گرفتار و اسیرم
نه حقیرم
نه فرستادۀ پیرم
نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم
نه جهنم نه بهشتم
چُنین است سرشتم
این سخن را من از امروز نه گفتم، نه نوشتم
بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم ...
گر به این نقطه رسیدی
به تو سر بسته و در پرده بگویــم
تا کســی نشنـود این راز گهــربـار جـهان را
آنچـه گفتند و سُرودنـد تو آنـی
خودِ تو جان جهانی
گر نهانـی و عیانـی
تـو همانی که همه عمر بدنبال خودت نعره زنانی
تو ندانی که خود آن نقطۀ عشقی
تو خود اسرار نهانی
آتشی نمى سوزاند "ابراهیم" را
و دریایى غرق نمی کند "موسى" را کودکی، مادرش او را به دست موجهاى "نیل" می سپارد
تا برسد به خانه ی فرعونِ تشنه به خونَش دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند
سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد
مکر زلیخا زندانیش می کند
اما عاقبت بر تخت ملک می نشیند از این "قِصَص" قرآنى هنوز هم نیاموختی ؟! که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند
و خدا نخواهد
نمی توانند
او که یگانه تکیه گاه من و توست ! پس به "تدبیرش" اعتماد کن به "حکمتش" دل بسپار به او "توکل" کن و به سمت او "قدمی بردار" تا ده قدم آمدنش به سوى خود را به تماشا بنشینی ...
چه انتظاری از من داری ؟
روزی دوستی از ملانصرالدین پرسید : ملا ، آیا تا بحال به فکر ازدواج افتادی ؟
ملا در جوابش گفت : بله ، زمانی که جوان بودم به فکر ازدواج افتادم
دوستش دوباره پرسید : خب ، چی شد ؟
ملا جواب داد : بر خرم سوار شده و به هند سفر کردم ، در آنجا با دختری آشنا
شدم که بسیار زیبا بود ولی من او را نخواستم ، چون از مغز خالی بود
به شیراز رفتم : دختری دیدم بسیار تیزهوش و دانا ، ولی من او را هم نخواستم ،
چون زیبا نبود
ولی آخر به بغداد رفتم و با دختری آشنا شدم که هم بسیار زیبا و همینکه ،
خیلی دانا و خردمند و تیزهوش بود . ولی با او هم ازدواج نکردم
دوستش کنجاوانه پرسید : چرا ؟
ملا گفت : برای اینکه او خودش هم به دنبال چیزی میگشت ، که من میگشتم
هیچ کس کامل نیست
زبان هيچ استخواني ندارد.... ا
ما آنقدر قوي هست كه بتواند قلبي رابشكند....
مراقب حرف هايتان باشيد!!
دختري پشت يك هزار توماني نوشت:
پدرمعتادم براي همين اسكناس يك شب مرا به دست كاسب سپرد.
خداياچقدر مي گيري كه بگذاري شب اول قبر قبل از اينكه تو ازم سؤال كني من ازت
بپرسم:چرا؟؟؟
"س.ب"
عروسک کوکی
بیش از اینها،آه،آری
بیش از اینها می توان خاموش ماند
می توان ساعات طولانی
با نگاهی چون نگاه مردگان،ثابت
خیره شد در دود یک سیگار
خیره شد در شکل یک فنجان
در گلی بی رنگ بر قالی
در خطی موهوم،بر دیوار
می توان با پنجه های خشک
پرده را یک سو کشید و دید
بقیشو توی ادامه ی مطلب بخونید ...
در میان کوچه،باران تند می بارد
استادى از شاگردانش پرسید:
چشم ها را شستم ...
جور دیگر دیدم ...
باز هم سود نداشت ...
تو همانی بودی که باید دوست داشت ...
نمی دانم کجای خوب این قصه ایستاده ای ....!
که از حواس لحظه هایم پرت نمی شوی ...
"پابلو نرودا"
آدم ها ...
اسباب بازی هاشونو بیشتر از بازی دوست دارن ...
پس سعی کن اسباب بازی موندگاری باشی ...
تا همیشه اسباب بازیشون باشی و هم بازیشون.
91.08.20
گف آخه فک نمیکردم ۱۰۰نفر از این خنگ تر باشن
------------
به خودم می بالم ...
وقتی ستاره ای به من چشمک می زند ...
نه انسانی ...
زیرا ...
دلی نخواهد شکست ...
آسمان شب خجالت کشید ...
وقتی ...
سیاهی دل انسان ها را دید ...
91.08.18
مانده ام تنها با بی شمار غم ها
چهره ام زیبا ، در دلم غوغا
ندارم پروا گر شود جدا
روحم ز تنم ، تنم ز دنیا
وقتی تو نباشی هر دم با ما
11.8.91
بقیشو توی ادامه ی مظلب بخونید ...
_ انسانها یگانه حیواناتی هستند که من از آنها سخت وحشت دارم. (برنارد شاو)
_ به من بگو برای چه شخصی احترام قائلی تا بگویم چگونه انسانی هستی. (کارلایل)
_ فحش دلیل آن کسانیست که حق ندارند. (روسو)
_ همیشه حق با کسی نیست که بهتر سخن میگوید. (مثل آفریقایی)
_ به ضرورت آمدم در این جهان به حیرت زیستم و به کراهت میروم. (افلاطون)
_ آدم بدبخت همه ابزار خوشبخت شدن را دارد به جز اراده.
_ به عقب نگاه نکنید چون ممکن است خوشبختی را که رو به سوی شما دارد
از دست بدهید.
_ دوست کسی هست که من میتوانم جلوی او با صدای بلند فکر کنم.
_ مرا کم دوست بدار اما طولانی. (کریستوفر مارلو)
_ خطا کردن یک کار انسانیست اما تکرارش کارحیوانی. (آناتول فرانس)
_ کسی که یک بار مرا فریب میدهد برای او ننگ است اما کسی که دو بار مرا
فریب میدهد برای من ننگ است.
_ ما کارهای احمقانه ای که در زندگی انجام میدهیم به نام تجربه به
رخ دیگران میکشیم.
_ نتیجه اراده ضعیف حرف است و نتیجه اراده قوی عمل.
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 113 صفحه بعد
عضو شوید
عضویت سریع