آمار مطالب
آمار کاربران
کاربران آنلاین
آمار بازدید
برای زیبا زندگی نکردن
کوتاهی عمر را بهانه نکن
عمر کوتاه نیست
ما " کوتاهی " میکنیم
دلهره هايم سديست
كه
مانع رفتنم مي شود
اينك زمان آن رسيده
سد را بشكنم و پرواز كنم تا اوج
حتي
اگر در مسير پرواز تنها باشم
91/12/19 13:45
وانیلی باشد لطفا بی طعم موز
دل آسمان گرفته بود,هوای دل من هم سخت ابری بود
راه جاده را گرفتم و شانه به شانه خیال به راه افتادم
به خودم که آمدم روی صندلی قرمز نشسته بودم و
قهوه ی تلخ همیشگی روی میز بود
و چه سنگین بود جای خالی تو,روی صندلی سیاه روبه رو....
دوستی می گفت:
چرا هیچ کافه ای در دنیا میزی ندارد ,تنها با یک صندلی؟!
نه سلامم نه علیکم
نه سپیدم نه سیاهم
نه چنانم که تو گویی
نه چنینم که تو خوانی
و نه آنگونه که گفتند و شنیدی
نه سمائم نه زمینم
نه به زنجیر کسی بستهام و بردۀ دینم
نه سرابم
نه برای دل تنهایی تو جام شرابم
نه گرفتار و اسیرم
نه حقیرم
نه فرستادۀ پیرم
نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم
نه جهنم نه بهشتم
چُنین است سرشتم
این سخن را من از امروز نه گفتم، نه نوشتم
بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم ...
گر به این نقطه رسیدی
به تو سر بسته و در پرده بگویــم
تا کســی نشنـود این راز گهــربـار جـهان را
آنچـه گفتند و سُرودنـد تو آنـی
خودِ تو جان جهانی
گر نهانـی و عیانـی
تـو همانی که همه عمر بدنبال خودت نعره زنانی
تو ندانی که خود آن نقطۀ عشقی
تو خود اسرار نهانی
آتشی نمى سوزاند "ابراهیم" را
و دریایى غرق نمی کند "موسى" را کودکی، مادرش او را به دست موجهاى "نیل" می سپارد
تا برسد به خانه ی فرعونِ تشنه به خونَش دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند
سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد
مکر زلیخا زندانیش می کند
اما عاقبت بر تخت ملک می نشیند از این "قِصَص" قرآنى هنوز هم نیاموختی ؟! که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند
و خدا نخواهد
نمی توانند
او که یگانه تکیه گاه من و توست ! پس به "تدبیرش" اعتماد کن به "حکمتش" دل بسپار به او "توکل" کن و به سمت او "قدمی بردار" تا ده قدم آمدنش به سوى خود را به تماشا بنشینی ...
"س.ب"
عروسک کوکی
بیش از اینها،آه،آری
بیش از اینها می توان خاموش ماند
می توان ساعات طولانی
با نگاهی چون نگاه مردگان،ثابت
خیره شد در دود یک سیگار
خیره شد در شکل یک فنجان
در گلی بی رنگ بر قالی
در خطی موهوم،بر دیوار
می توان با پنجه های خشک
پرده را یک سو کشید و دید
بقیشو توی ادامه ی مطلب بخونید ...
در میان کوچه،باران تند می بارد
استادى از شاگردانش پرسید:
چشم ها را شستم ...
جور دیگر دیدم ...
باز هم سود نداشت ...
تو همانی بودی که باید دوست داشت ...
نمی دانم کجای خوب این قصه ایستاده ای ....!
که از حواس لحظه هایم پرت نمی شوی ...
"پابلو نرودا"
آدم ها ...
اسباب بازی هاشونو بیشتر از بازی دوست دارن ...
پس سعی کن اسباب بازی موندگاری باشی ...
تا همیشه اسباب بازیشون باشی و هم بازیشون.
91.08.20
گف آخه فک نمیکردم ۱۰۰نفر از این خنگ تر باشن
------------
به خودم می بالم ...
وقتی ستاره ای به من چشمک می زند ...
نه انسانی ...
زیرا ...
دلی نخواهد شکست ...
بقیشو توی ادامه ی مظلب بخونید ...
_ انسانها یگانه حیواناتی هستند که من از آنها سخت وحشت دارم. (برنارد شاو)
_ به من بگو برای چه شخصی احترام قائلی تا بگویم چگونه انسانی هستی. (کارلایل)
_ فحش دلیل آن کسانیست که حق ندارند. (روسو)
_ همیشه حق با کسی نیست که بهتر سخن میگوید. (مثل آفریقایی)
_ به ضرورت آمدم در این جهان به حیرت زیستم و به کراهت میروم. (افلاطون)
_ آدم بدبخت همه ابزار خوشبخت شدن را دارد به جز اراده.
_ به عقب نگاه نکنید چون ممکن است خوشبختی را که رو به سوی شما دارد
از دست بدهید.
_ دوست کسی هست که من میتوانم جلوی او با صدای بلند فکر کنم.
_ مرا کم دوست بدار اما طولانی. (کریستوفر مارلو)
_ خطا کردن یک کار انسانیست اما تکرارش کارحیوانی. (آناتول فرانس)
_ کسی که یک بار مرا فریب میدهد برای او ننگ است اما کسی که دو بار مرا
فریب میدهد برای من ننگ است.
_ ما کارهای احمقانه ای که در زندگی انجام میدهیم به نام تجربه به
رخ دیگران میکشیم.
_ نتیجه اراده ضعیف حرف است و نتیجه اراده قوی عمل.
چرا گریه کنم وقتی باران ابهت اشکهایم را پاک کرد
و
سرخی گونه هایم را به حساب روزگار ریخت. چرا گریه کنم وقتی او بغض عروسکی دارد
همیشه این منم که باید قطره قطره بمیرم. چرا گریه کنم وقتی بر بلندی این ساده زیستن زیر پا له شده ام. چرا گریه کنم وقتی باد بوی گریه دارد و برگ بوی مرگ. چرا گریه کنم وقتی عاشق شدن را بلد نیستم
تا به حرمت اندک سهمم از تو اشک بریزم. چرا گریه کنم وقتی تبسم نگاهت زیبا تر است………
روزگارم بد نیست غم كم میخورم كم كه نه هر روز كمكم میخورم عشق از من دورو پایم لنگ بود قیمتش بسیار ، دستم تنگ بود گر نرفتم هر دو پایم خسته بود شیشه گر افتاد هر دو دستم بسته بود چند روز یست كه حالم بد نیست حال ما از این و آن پرسید نیست گاه بر زمین زل میزنم گاه بر حافظ تفعل میزنم حافظ فرزانه دل فالم را گرفت یك غزل آمدوحالم را گرفت مازیاران چشم یاری داشتیمخود غلط بود آنچه ماپنداشتیم
برگرفته از وبلاگ " دلسوخته "
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 113 صفحه بعد
عضو شوید
عضویت سریع